? یکی دو هفته پیش در صفحهٔ اینستاگرام «انتشارات ققنوس» جملهای مشهور از دیوید هیوم را در تصویری درشت دیدم که برایم آشنا بود. مترجم کتاب «رسالهای دربارهٔ طبیعت آدمی» که این انتشارات آن را منتشر کرده است این جملهٔ مشهور را بدین گونه ترجمه کرده بود:
Reason is, and ought only to be the slave of the passions, and can never pretend to any other office than to serve and obey them.
«عقل بردهٔ امیال و احساسات است و فقط باید چنین باشد، و هرگز نمیتواند دعوی مسندی جز خدمت به امیال و اطاعت از آنها را داشته باشد…»
چیزی که برای من عجیب بود ترجمهٔ “passions” به «امیال و احساسات» بود! باز پرسشی دربارهٔ «نظریهٔ ترجمه» به ذهنم آمد و آن اینکه چگونه میتوان این یک «کلمه» را به دو کلمهٔ دیگر «امیال» (“desires”) و «احساسات» (“sentiments” یا “feelings”) همراه با هم ترجمه کرد؟ آیا این سه کلمهٔ «شهوت» و «میل» و «احساس» ار نظر لغوی یا کاربردی یا فلسفی هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند؟ مگر هیوم خود از این چهار یا پنج کلمهٔ متفاوت «شهوت» (“passion”) و «میل» (“desire”) و «احساس» (“sentiment” یا “feeling”) و «عاطفه» (“emotion”) در کتابش استفاده نکرده است؟ آیا ما هیوم را هم «ویرایش» میکنیم یا به خیال خود «تصحیح» میکنیم، یا «دور» میزنیم؟ وقتی ما در زبانی سه یا چهار کلمهٔ متفاوت داریم آیا این سه چهار کلمه از هز حیث با هم یکساناند، یا حتی اگر معنایی مشابه داشته باشند، در معناهایی دیگر متفاوتاند؟ دیدهام که کسانی دیگر نیز در برابر این کلمهٔ مشهور هیوم «عواطف»(“emotions”) را گذاشتهاند. من در ترجمهام از کتاب وولهاوس با عنوان «تجربهگرایی» (جلد پنجم تاریخ فلسفهٔ غرب) در فصل مربوط به هیوم (ص ۲۲۱) در برابر آن از «شهوات» استفاده کردهام. اکنون هم میخواهم از ترجمهام دفاع کنم و هم میخواهم باز بحثی دربارهٔ «نظریهٔ ترجمه» و طرح پرسشهایی از این دست بکنم:
۱) آیا میتوان کلمهٔ انگلیسی “desire” را به «شهوت» (“passion”) ترجمه کرد و یا “passion” را به «احساس» (“sentiment” یا “feeling”) یا «عاطفه» (“emotion”) را به یکی دیگر؟ و یا همین طور هرکدام را به یکی دیگر، یا هر کلمهٔ دیگری؟
۲) آیا کلمات معنای معیّن و مشخّصی دارند و در هر زبانی تنها یک کلمه برای بیان آن یک معنا هست یا میتوان از هر کلمهای سود جُست؟
۳) آیا این «روا»ست که مترجم کلمه یا اصطلاح یا عبارتی از نویسنده را جایگزین کلمه یا اصطلاحی دیگر کند که در همان زبان نیز هست و نویسنده میتوانسته است به جای «این» از «آن» استفاده کند؟
۴) آیا تغییر بیان و کلمات نویسنده را میتوان در ترجمه «غلط» به شمار آورد؟
۵) دامنهٔ اختیار مترجم و ویراستار در تغییر بیان و کلمات نویسنده تا کجاست؟
۶) اکنون اگر ما از عبارت “slave of passions” سه ترجمه داشته باشیم: ۱) «بردهٔ شهوات»، ۲) «بردهٔ عواطف»، ۳) «بردهٔ امیال و احساسات»، کدام یک از اینها را میتوان ترجمهٔ «درست» و «دقیق» گفت؟ یا آیا هر سه میتوانند «درست» باشند؟ هیوم اگر فارسی میدانست کدام یک را برای ترجمه برمیگزید؟
۷) آیا معیاری داریم تا در خصوص چنین ترجمههای متفاوتی قضاوت کنیم؟
برای داشتن معیاری در ترجمه، ما ۱) میباید ببنیم که برای هر کدام از کلمات «میل» و «احساس» و «عاطفه» و «شهوت»، یا هر کلمهٔ دیگری، چه تعریفی در عُرف یا در فرهنگهای معمولی لغت داریم و ۲) اینها چه تفاوتی در کاربرد یا تاریخ یا در ریشه و دلالتهای مفهومی دیگر دارند، ۳) دلالتهای مفهومی و مصداقی آنها کدام است؟ ۴) نویسندهٔ کتاب خود میان آنها چگونه فرق گذاشته است، اگر میان آنها فرقی گذاشته است؟ ۵) برابر یا معادل دقیق هریک از این کلمات در زبان «مقصد» کدام است.
آنچه دانشجو و آموزگار و مترجم و ویراستار آثار فلسفی و متفکر و فیلسوف باید بداند معنای دقیق و تعریف درست یک کلمه است. فلسفه بدون زبان هرگز نه هست نه بوده است نه خواهد بود! سقراط فیلسوفی خود را با پرسیدن تعریف یک کلمه از مخاطبانش به آنان نشان داد و راه «پرسشگری» فلسفی را گشود. بزرگترین و بهترین و رواترین دشنام فلسفی به کسی «یاوهگویی» و «مهملگویی» است. دانشجو یا آموزگار یا مترجم یا ویراستاری که معنا و تعریف دقیق کلمه یا اصطلاحی را در فلسفه نداند چیزی از آثار فلسفی نمیفهمد و نمیداند، حتی اگر «استاد تمام» دانشگاه باشد یا «چهرهٔ ماندگار» یا «برندهٔ کتاب سال» یا به تعبیر روزنامهنگاران بیمایه و مریدان و چاکران زر و زور و تزویر «فیلسوف»!؟ فلسفه و فیلسوف هم «جعبه ابزار» خود را دارد.
ما در زبان معمول خودمان بهندرت هر کلمه یا اسمی را هرطور خواستیم مینویسیم یا هرطور خواستیم معنا میکنیم یا هر طور خواستیم تلفظ میکنیم، چون دیگران ما را در دم متهم به بیسوادی میکنند و تحقیر میکنند. آموزش برای این است که ما زبانی «مشترک» با دیگران داشته باشیم. ما برای فهم سخن دیگران و انتقال مفاهیم خود ناگزیریم قواعدی را رعایت کنیم، و حتی آنجا که نوآوری و تازگی داشته باشیم باز با همان کلمات قدیمی است که باید این نوآوری را به دیگران بشناسانیم.
«امر معروف و نهی منکر» در هیچ کجا به اندازهٔ زبان قوی و پذیرفته و رایج نیست. کافی است در جایی یک کلمه را غلط بگویید یا بخوانید یا معنا کنید، حال به هر زبانی که باشد، دهها نفر به شما یادآور میشوند که تلفظتان یا کلماتتان یا کاربردتان را اصلاح کنید، یا به شما میخندند و دستتان میاندازند که ببین «سواد» ندارد یا «نمیداند»! اما ظاهراً در ترجمه این طور نیست. به نظر میآید که حتی در ترجمه افراد عمد دارند و سعی میکنند که چیزی متفاوت با دیگری ترجمه کنند، انگار فرقی نمیکند که این کلمه را به کار ببریم یا آن را، طوری که گویی خودشان معیار «زبان»اند، و هرکار خواستند میتوانند با زبان بکنند. آیا واقعاً این طور است، زبان در ترجمه این قدر «بی در وپیکر» یا «باز» است؟ یا ترجمه مانند زبان مادری «صاحب» ندارد و کسی نمیفهمد چی به چی است؟ واقعیت این است که ترجمه را همه مانند زبان مادری خود نمیفهمند. متن اصلی را نمیشناسند، دانشی در موضوع مورد بحث ندارند و در نتیجه دوغ و دوشاب یکی است.
اشتباه غیرعمد و سهلانگاری در ترجمه یک چیز است و ترجمههای «من در آوردی« و «منساخته» و «بیقاعده» و «متفاوتسازی»های ظاهری و به کسی حساب پس ندادن یک چیز دیگر. زبان و ترجمه و ویرایش بدون قاعده و بیضابطه و بدون دلیل هم چیزی میشود (و البته هست) مانند جامعهٔ از هم پاشیده و افسارگسیخته و پُر از اختلاس و دزدی و تورم و جرم و جنایت و رشوهخواری و دروغگویی و نفاق و دورویی و ریاکاری و بیاحترامی به شأن و منزلت و کرامت افراد انسانی. چون همه با هماند. همه باید به هم بخورند! شاید وقت آن باشد که از ویراستاران و آموزگاران دانشگاهی و ناقدان مطبوعاتی و مترجمان توجه و مسئولیت بیشتری بخواهیم، وگرنه تألیف و ترجمه و ویراستاری هم در انتشاراتی به اصطلاح «معتبر» یک کشکی خواهد شد مانند کشکهای دیگر!
Telegram: @fallosafahmshk