آشویتس هنگامی آغاز میشود که به کشتارگاه مینگریم و با خود میگوییم: «آنها را میکشند، چون حیواناند!»
سخنی منسوب به آدورنو که هرگز نگفته است!
? چرا حیوانات را میکشیم؟ چرا به انسانی میگوییم «حیوان» تا او را با وجدانی راحت و با توجیهی اخلاقی بکشیم؟ چرا انسانی را با حیوانی درنده همچون «ببر» و «پلنگ» و «عقرب» و «مار» و «گرگ» مقایسه میکنیم و بر او نامی میگذاریم تا بگوییم او «موذی» و «زیانبار» و «خطرناک» بود و باید کشته میشد؟ چرا خوردن گوشت آدمیان را بر خود «حرام» کردهایم یا «ناروا» دانستهایم، اما زدن و کشتن و شکنجه کردن آنان را «حلال» یا «روا» شمردهایم؟ چرا به حیواناتی غیر از خودمان میگوییم «حیوان»، مگر ما خودمان «حیوان» نیستیم؟ گیریم که ما «حیوان ناطق» یا «عاقل» باشیم، چه چیزی، یا چه کسی این حق را به ما داده است که فقط با گذاشتن یک نام بر کسی یا چیزی او را از میان برداریم و هرطور که خواستیم با او رفتار کنیم؟
ما انسانها برای اینکه بتوانیم کسی را بزنیم یا بکشیم میباید توجیهی داشته باشیم. چرا او را میزنی/میکُشی؟ ـــ چون به من دشنام داده است! به مقدّسات اهانت کرده است! به حرف من گوش نکرده است! بدون اجازهٔ من از خانه بیرون رفته است! درسش را نخوانده است! کارش را انجام نداده است! دزدی کرده است! کافر است! بیحجاب است! نماز نمیخواند! بیدین است! ریشش را زده است! چادر بر سر ندارد! کثیف است! آشغال است! رذل است! اوباش است! منافق است! امریکایی است! یهودی است! بهایی است! شیعه است! سنّی است! مسیحی است! کاتولیک است! پروتستان است! مسلمان است! کمونیست است! برضدّ ولایت فقیه است! سلطنتطلب است! حزباللهی است! بسیجی است! طاغوتی است! مرتجع است!، فاشیست است! و ….
هریک از ما در این جهان میتواند در جایی از این جهان کسی باشد که «دیگری» را به این دلیل میزند یا میکُشد یا از حقوق انسانی و اجتماعیاش محروم میکند یا به او با خواری و نفرت مینگرد و او را کوچک و بیقدر میکند و آزار میدهد که «مانند» او «نیست»! در جایی کسی جرمش این است که «مسلمان نیست!»، در جایی دیگر کسی جرمش این است که «مسلمان است!»، در جایی کسی جرمش این است که «سنّی است!»، در جایی دیگر کسی جرمش این است که «شیعه است!» و … جهان غم انگیز و در عین حال خندهداری است از حماقتها و ارزشهای بس بسیار بشری …
به نظر میآید که در این جهان بس بسیار بشری کلمهای نیست که نتوان آن را چنان انباشته از نفرت و پلیدی کرد و از آن اسم یا صفتی چنان منفور ساخت که وقتی به کسی چسبانده شد دیگر نتوان او را «زد» یا «کُشت» یا «شکنجه» کرد یا از حقوق اجتماعی محرومش کرد، اموالش را غارت کرد، یا از کار شایسته محرومش ساخت. ما برای زدن و کشتن و آزار دادن «دیگری» (آن که مانند ما نیست، آن که متفاوت است) از هر کلمهای میتوانیم استفاده کنیم تا او را از هرچه «حق» اوست برهنه کنیم و با او چنان رفتار کنیم که گویی «تفاله»ای را به زبالهدان میریزیم یا کاغذی مچالهشده و کثیف را به سویی پرت میکنیم. این زبان زبان آشنایی است: «تفاله»، «آشغال»، «حیوان»، «کافر»، «نجس»، «طاغوتی»، «مستکبر»، «بورژوا»، «بچه سوسول»، «بچه خوشگل»، «لات»، «بیپدر و مادر»، «آخوند»، «ملا»، «روشنفکر»، «قرتی»، «ژیگول»، و … . آری، برخی از این کلمات فینفسه هیچ معنای بدی ندارند، اما آنها را میتوان انباشه از دشمنی و نفرت کرد. این زبان هم میتواند زبان انباشته از کینه و نفرت و بیارزشسازی، زبان زورگویان و ستمگرانی باشد که خود هم قاضیاند و هم جلّاد. هم واعظاند و هم شحنه و محتسب. هم قاروناند و هم مستضعف، و هم زبان ناخشنودان و ستمدیدگان و انقلابیهایی که برضد ستم به پا خاستهاند. حاکمان مزدوران و اراذل و اوباش خود را «شهید» مینامند و «شهیدان» مُثُلهشده و شکنجهشده در زندانهای خود را مزدور اجانب. چه کسی باید بگوید که مزدور کیست و جلّاد کیست؟ حاکم؟ از کی حاکم زورگو و به زور مانده بر سر کار میتواند «انقلابی» و «شهیدشناس» باشد؟ هیچ حکومتی که در آن آزادی اطلاعات و قضاوت آشکار با داوری هیأت منصفه و حکومت آزاد رأی دهندگان و انتخابشوندگان و مطبوعات آزاد از هر فشار امنیتی و دادستانها و وکلای مدافع واقعی وجود نداشته باشد نمیتواند به دلخواه خود هر برچسبی را به هرکس بزند و هرکس را به هر نامی بنامد. نامها باید معنای واقعی خود را بیابند. حکومت تنها وقتی میتواند «انقلابی» باشد که «انقلاب برضد خود» را نیز بپذیرد، یعنی بپذیرد که همه با آرای عمومی میآیند و با آرای عمومی میروند. تنها چیزی که پایدار و استوار است قانون تغییر است! آن هم هروقت عموم مردم اراده کردند تغییر میکند. هیچ چیز از تغییر مصون نیست. هیچ چیز ابدی نیست. حکومتی که تمام عمر گروهی اندک در رأس آن باشند و همهٔ امور اقتصادی و سیاسی و اداری را در چنگ خود داشته باشند و هرکس را به جرم «ضدانقلاب»، «نامسلمانی» یا «نامکتبی» یا هر عنوان دیگر از زندگی ارزشمند اجتماعی محروم کتند کجا میتوانند «انقلابی» باشند؟ کجا میتوانند «عادل» باشند؟ کجا میتوانند فراهمکنندهٔ بهروزی و نیکبختی برای مردمان باشند؟ تنها در جامعهای آزاد و سالم است که زبان میتواند بهدرستی به کار رود. کلمات معنای واقعی خود را بیابند، دزد و غارتگر و جنایتکار بهدرستی و بهحق چنین نامیده و شناخته شوند و مردمان از شرّ زورگویانی آسوده شوند که همهٔ قدرتها و ثروتها را در خود و برای خود جمع آوردهاند، و تازه از مردم طلبکارند که چرا آنان را به نامها و صفات دلخواهشان نمینامند. شرم بر شما باد که زمین و آسمان از شما دروغگویان بیزار است!
Telegram: @fallosafahmshk