? به «رضایت حکومتشوندگان» (میگوییم «حکومتشوندگان» و نمیگوییم «شهروندان» چون ممکن است «حکومتشوندگان» جامعهای هنوز شأن یا منزلت «شهروند» نیافته باشند. در جامعهای «شهروند» هست که او همچون «سهامدار» شرکتی تولیدی یا تجاری قادر به تصمیمگیری دربارهٔ «مدیریت خرد و کلان» و تغییر بالاترین مدیران باشد) حتی در استبدادیترین جامعهها نیز نیاز است، چون «رضایت» ضمنی ولو به صورت سکوت و ابراز نکردن مخالفت خود بدان معناست که سکوت نشانهٔ «رضایت» است. اما دیر یا زود زمانی در نظامهای استبدادی فرامیرسد، به دلیل رشد «جنون خودکامگی» یا «ناکارآمدی» یا «بحران مشروعیت» یا «میل به تمامخواهی»، که «نظام» («رژیم») دیگر فقط نگران ابراز «مخالفت» نیست، که البته «جرم» است و باید «سرکوب» شود، بلکه ابراز نکردن «موافقت» نیز برای او از «نارضایتی» نهفتهای حکایت دارد که دیر یا زود سر بر خواهد داشت. پس آن نیز میباید سرکوب شود. اما در همین جاست که فرد «آزاد» و «وجدان بیدار» دیگر «سکوت» را روا نخواهد شمرد و «فریاد» برخواهد داشت. ترکهای «نظام» از این به بعد رفته رفته عمیقتر و آشکارتر و مرگ محتومش هرچه زودتر فرا خواهد رسید.
* بیست و چند سال پیش، در «عاشورا و موقعیت تراژیک»، ۱۳۷۸، تأویل و تفسیر من از چگونگی واقعهٔ عاشورا این بود که امام حسین (ع) مدافع «حق بیعت» به اختیار و «بیعت نکردن با زور» یا «حق رأی ندادن» بود.
@fallosafahmshk