🔶 زبانی را سراغ دارید که یک کلمه را در آن به سه صورت (یا بیشتر) بنویسند و تلفظ کنند؟ من در زبانهای اروپایی سراغ ندارم: در انگلیسی امریکایی و بریتانیایی تفاوتی در املا و تلفظ برخی کلمات هست، اما قاعدهمند است. همینطور است در خصوص املای کهن و جدید برخی کلمات. در فارسی و عربی نیز شاید برخی تفاوتها در املا و تلفظ کلمات کهن و جدید باشد. اما اینها با چیزی که در ترجمههای فارسی امروز متداول شده است بسیار متفاوت است. به نمونهٔ زیر توجه کنید.
ناشری، نشر نی، در طی دو دهه، سه کتاب منتشر کرده است که بر روی جلد هریک از اینکتابها کلمهای بهظاهر واحد به سه صورت نوشته شده است و بنابراین به سه صورت نیز تلفظ میشود: ۱) «هرمنیوتیک» (هیوبرت دریفوس، پل رابینو، میشل فوکو: فراسوی ساختگرایی و هرمنیوتیک، ترجمهٔ حسین بشیریه، ۱۳۷۹)، ۲) «هرمنوتیک» (میشل فوکو، خاستگاه هرمنوتیک خود، ترجمهٔ نیکو سرخوش، افشین جهاندیده، ۱۳۹۶)، ۳) «هرمنویتیک» (ژان گروندن، از هایدگر تا گادامر در مسیر هرمنویتیک، ترجمهٔ سید محمد رضا حسینی بهشتی، سید مسعود حسینی، ۱۳۹۹).
استفاده از صورت آوایی و نوشتاری «هرمنویتیک»، در میان مترچمان و ناشران ایرانی، البته به «نشر پرسش» (آبادان) از آغاز دههٔ ۱۳۸۰ بازمیگردد که ظاهراً برای تمامی کتابهای خود (۴ کتاب) در این زمینه، چه ترجمه و چه تألیفی از این تلفظ و آوانویسی بهره برده است، آن هم کتابهایی در ترجمه از انگلیسی و نه آلمانی؟ اما چرا باید تلفظ آلمانی را بر تلفظهای دیگر زبانهای اروپایی از این کلمه ترجیح داد، وقتی نه این کلمه در اصل آلمانی است و نه کتابی از آلمانی ترجمه شده است، و حال آنکه صورت گفتاری و نوشتاری «هرمنوتیک» ظاهراً از چند دهه قبل در ایران شناخته بوده است و تقریباً دیگر همین صورت مرسوم و متداول شده است؟ آیا «هرمنوتیک» غلط است و «هرمنیوتیک» یا «هرمنویتیک» درست است؟ اکنون خوانندهای که جویای «دانش» و «درستی» و «اصل» باشد میتواند از خود و از ناشر یا هرکسی که در این امور سررشته داشته باشد، از جمله مترجمان و مؤلفان، بپرسد که کدام املا و کدام تلفظ را میباید برگزیند و کدام «درست» و کدام «نادرست» است، اگر اصلاً بتوان از املا و تلفظ «درست» و «نادرست» در خصوص بازنویسی کلماتی بیگانه به زبانی دیگر سخن گفت؟ اما، اصلاً، آیا زبانی هست که در آن کلمهای واحد را بتوان، بهطور رسمی، به سه صورت نوشت یا تلفظ کرد (و البته اگر همینطور ادامه یابد به ۵ یا ۶ صورت و بیشتر! چون فردا ممکن است کسی از اسپانیایی و ایتالیایی یا زبانی دیگر ترجمه کند و تلفظ «هرمنوتیک» را در آن زبانها برگزیند و به خط فارسی بنویسد!) و اگر هست چه تعدادی از این کلمات هست و آنها کداماند و چرا چنیناند؟ آیا به هنگامی که ناشری واحد خود کلمهای واحد را سه گونه مینویسد و منتشر میکند در این خصوص مسئولیت دارد (یا ویراستاران و مشاورانش) یا تک تک مترجمان را میباید مسئول دانست؟ آیا در فارسی یا عربی کلمهای هست که بتوان آن را به سه صورت نوشت؟ و اگر کلمهای فارسی یا عربی را ناشر به سه صورت نوشته بود و منتشر کرده بود دربارهٔ او چه قضاوتی میشد؟ آیا اصولاً افراد حق دارند هرچیزی را از نظر املایی هرطور خواستند بنویسند و منتشر کنند؟ آیا زبان «قانون» و «قاعده» ندارد؟ آیا «آشفتگی» و «نابسامانی» یا «خودسری» در امور زبانی، گفتار و نوشتار، رواست؟ جامعه نسبت به غلطهای املایی و دستوری و آوایی چه واکنشی نشان میدهد یا باید بدهد؟ واقعیت این است که برای پاسخ به این پرسشها میباید چند چیز را از یکدیگر جدا یا تفکیک کنیم: ۱) مفهوم «درست« و «نادرست» در زبان، ۲) مفهوم ترجمه، ۳) ترجمهٔ بردهوار، ۴) فقدان یا غیاب «فاعل آگاه و اندیشندهٔ» («سوژه») ایرانی، ۵) نظریهٔ ترجمه و «آگاه شدن» «فاعل آگاه و اندیشنده» از «فاعل بودن» و «خودمختاری» خود («سوژه شدن سوژه»).
اما، پیش از آنکه به این پرسشها بپردازیم، نخست میباید روشن کنیم که چرا مترجمانی متفاوت سه صورت متفاوت نوشتاری و آوایی برای کلمهٔ «هرمنوتیک» برگزیدهاند؟ آیا مسأله صرفاً این است که تصور میکنند صورت «درست» همان است که در آن زبان آمده است و باید به همین گونه باشد؟ یا گمان میکنند باید تلفظ کلمات را مطابق با زبان «مبدأ» برگزید، حتی اگر آن کلمه در اصل متعلق به آن زبان نباشد؟ یا آیا پای نوعی «دغلکاری» و «شیّادی» در میان است: قالب کردن صورتی متفاوت از تلفظ به خواننده، با ادعای «درستنمایی»؟ و سپس روشن کنیم که اصل این کلمه از کجاست و چرا در زبانهای اروپایی مختلف برای آن تلفظ و نگارشی متفاوت هست و با این همه در هر زبانی یکی و چرا اروپاییان در ترجمه دچار این تشویش نشدهاند که ما شدهایم؟
سه ترجمهای که پیشتر نام بردیم، یکی از زبان انگلیسی ترجمه شده است، دیگری از زبان فرانسوی و سومی از زبان آلمانی. هریک از مترجمان تلفظی را که در زبان مبدأ بوده است با خط فارسی به نگارش در آورده است، با این استثنا که تلفظ فرانسوی دقیقاً «هرمنوتیک» نیست و «ارمنوتیک» است، البته با آن تلفظ خاص فرانسوی که معمولاً در فارسی به نگارش درنمیآید. تا اینجای کار ایرادی نیست، اما آیا مترجمان اروپایی و امریکایی هم در «ترجمه» همین کار را میکنند یا کردهاند؟ و اگر مترجمان ایرانی دیگری از زبانهای ایتالیایی و اسپانیایی به فارسی ترجمه کنند، و یا زبانهای دیگر، و تلفظ آن زبانها را از «هرمنوتیک» آوانویسی کنند آنگاه ما چند تلفظ و چند صورت نوشتاری از کلمهٔ «هرمنوتیک» در زبان فارسی خواهیم داشت؟ آیا چنین چیزی خوب است و نشانهٔ نظام «چندفرهنگی» و «کثرتگرایی» ماست یا نشانهٔ تشویش و آشفتگی و بیقاعدگی و نااندیشندگی و ناآگاهی ما؟ آیا ما باید کلمهای را که از اساس ریشهای یونانی دارد، به صورت یونانی آن تلفظ کنیم، یا تلفظ یکی از زبانهای اروپایی را برای آن برگزینیم، یا از هر زبانی که ترجمه کردیم تلفظ خاص آن زبان را از این کلمهٔ یونانی برگزینیم؟ یا آیا باید ما نیز همچون دیگر زبانها تلفظی ایرانی و به زبان فارسی و از آن خود برای آن داشته باشیم؟ و این حق هر زبان است. برای پاسخ به این پرسشها و پرسشهای پیشتر، نخست، میباید ببینیم که اصل این کلمهٔ «هرمنوتیک»، با صورتهای گوناگون نوشتاری و آوایی آن در زبانهای امروز اروپایی، از کجاست و زبانهای مختلف اروپایی چگونه آن را اقتباس و چرا دگرگون کردهاند؟ آنگاه، شاید بتوانیم بیاموزیم که «شیوهٔ ترجمه کردن» («نظریهٔ ترجمه») را هم باید در کنار «ترجمه کردن» از «دیگران» (غربیان) آموخت. در غیر این صورت، «ترجمه» هم دردی از «بیفکری» و «بیخودی» مزمن ما دوا نخواهد کرد و ما در ترجمه همچون «نوکران» و «بردگان» رفتار میکنیم.
کلمهای که در زبان انگلیسی به آن «هرمنیوتیک/هرمنیوتِک» (hermeneutic) و در زبان فرانسوی به آن «ارمنوتیک» (herméneutique) و در زبان آلمانی به آن «هرمنویتیک» (hermeneutik) و در زبان ایتالیایی «ارمنویتیکا» (ermeneutica) و در زبان اسپانیایی «ارمنویتیکا» (hermenéutica) میگویند و آن را در هر زبانی به گونهای متفاوت مینویسند، به گواهی فرهنگهای لغت، همگی در هریک از زبانهای اروپایی امروز، یک صورت تلفظ و نگارش «درست» و «متداول» دارند و از کلمهٔ یونانی «ارمینیا/هرمینیا» (Ερμηνεία) گرفته شدهاند و بنابراین اصل یونانی جز در سه یا چهار حرف هیچ اشتراکی با هیچیک از دیگر صورتهای خود در زبانهای امروز اروپایی ندارد. اما همین چند حرف کافی است تا ما پی ببریم با کلمه و معنا و مفهومی واحد سر و کار داریم. اکنون پرسش این است که چرا اروپاییان همان صورت اصلی یونانی را مانند مترجمان ما حرف به حرف برنگزیدند و آن را «دگرگون» کردند و «تغییر شکل» دادند، تا جایی که این کلمه در زبان آنها فقط اندکی شباهت به کلمهٔ اصلی دارد؟ آیا آنها کار درستی کردند یا ما کار درستی میکنیم که در هنگام ترجمه به جای زبان خودمان حق تقدم را به زبان بیگانه میدهیم و در زبان خودمان به زبانی بیگانه سخن میگوییم؟ و تازه این فقط در خصوص یک زبان نیست، با هر زبانی همین کار را میکنیم و در نتیجه برای نگارش و تلفظ کلمهای واحد در زبانی اروپایی میتوانیم چندین صورت متفاوت در نگارش و تلفظ به زبانهای مختلف اروپایی در زبانمان داشته باشیم و حال آنکه هیچ زبان اروپایی به این صورت نیست؟ آیا این به زیان «اقتصاد» زبان نیست؟ چرا چیزهایی را زیاد میکنیم که هیچ فایدهای برای ما ندارند! آیا هنوز نیاموختهایم که میباید از «تیغ آکم» استفاده کنیم!
واقعیت این است که همانطور که پیشتر در جایی دیگر یادآور شدهام («شاهنشاه، یا امپراتور، شاهنشاهی یا امپراتوری؟»)، ما گرفتار آن چیزی هستیم که نظریهپردازان ترجمه در کشورهای فرادست (اروپایی و امریکایی) به آن ترجمهٔ کشورهای فرودست یا ترجمهٔ جهان سومی میگویند، به عبارت دیگر، «ترجمهٔ بردهوار». گویی مترجمان جهان سوم هیچ «خود» یا «زبان»ی ندارند که آن را پایه و اساس قرار دهند. آنان از فاصله گرفتن از متن میترسند. آنان «خودشان» و «زبانشان» را پایه قرار نمیدهند. آنان هنوز «فاعل آگاه و اندیشنده» (سوژه) نیستند، آنان هنوز مانند نوکران بومی و بردگان در عصر استعمار رفتار میکنند. از همین روست که دوست دارند پی در پی کلمات را به همان صورت بیگانهٔ آن به کار ببرند و خود را به اروپاییان شبیه کنند. ترجمهٔ آنها نیز نیمی ترجمه است و نیمی دیگر به همان زبان اصلی.
ترجمه پل زدن از یک زبان به زبانی دیگر است، اما وقتی این کار، پل زدن، به انجام خواهد رسید که دو نقطهٔ متفاوت در دو سو به هم نزدیک شوند: با این اتصال است که ارتباط صورت میگیرد. اما وقتی چیزی به همان صورت آغازین از زبانی دیگر (مانند بسیاری کلمات از جمله، «ایده»، «اگزیستانس»، «اگزیستانسیل»، «اگزیستانسیال»، «ارگانیک»، «رادیکال»، «دموکراسی»، «لیبرال»، «سکولار» و …) منتقل میشود یا برابری برای آن جست و جو نمیشود، چه ارتباطی صورت میگیرد و اصلاً چه چیزی فهمیده میشود؟
ما حق داریم صورتی ایرانی و فارسی و یکتا و متفاوت از هرکلمه و نامی در زبان دیگری داشته باشیم، چنانکه زبانهای دیگر این حق را دارند و این کار را نیز کردهاند. یونانیان نامهای «تخت جمشید» و «کوروش» و «زرتشت» و هر نام دیگری را به دلخواه خود تغییر دادند و امروز چنا نشده است که ما نام «پرسپولیس» را بیشتر میپسندیم تا «تخت جمشید»؟ شاید اگر باشگاه «تاج» هم نامش را «کرونا» گذاشته بود اکنون دیگر به آن «استقلال» نمیگفتند و میتوانست همان «کرونا» باشد!
باری، «ارمینیا/هرمینیا»ی یونانی را نخستین مترجمان از یونانی به عربی «دستنخورده» باقی گذاشتند، و همچون برخی کلمات دیگر ترجمه نکردند و فقط به خط عربی نوشتند. بعدها آن را به «عباره» (به «عبر» و «تعبیر» توجه شود) ترجمه کردند که برای متن مورد بحث آنها ترجمهٔ خوبی بود: کتاب ارسطو دربارهٔ قضایای منطقی (به یونانی: «پری ارمینیاس»/«فیالعباره»/ on interpretation) بود. اصطلاح «هرمنوتیک» و «علم هرمنوتیک» از قرن هفدهم از راه زبان لاتینی به زبانهای اروپایی جدید وارد شد و هر زبان جدیدی صورتی آوایی و نوشتاری از آن را اختیار کرد که هر خوانندهٔ اندک آشنا به زبانهای امروز اروپایی به راحتی پی میبرد که این صورت گفتاری و نوشتاری متعلق به کدام زبان است. اما آیا ما امروز با این تقلیدهای گاه از سر خودنمایی و گاه از سر شیادی، اما بیشتر از سر نادانی، هنوز توانستهایم بسیاری از مفاهیم این علم را فهم و جذب کنیم که اینگونه پایبند تلفظ و آوانویسی آن شدهایم؟ اولین چیزی که ما باید از غربیان بیاموزیم «فاعل آگاه و اندیشنده» شدن است. هیچ فرهنگ و زبانی تا «خود»ش را پایه قرار ندهد قادر به فهم «دیگری» نخواهد بود.