? ابراهیم برای «ما» کیست؟ دلیرمردی که در برابر آیین پدران ایستاد تا از خدایی خبر دهد که دانا و توانا و شنوا و بینا و خیرخواه بشر است یا مردی که اطمینان داشت خدایی را در پشت سر دارد که از او حمایت میکند و نمیگذارد به او آسیبی برسد؟ پس، بی پروا و خندان قدم در آتش گذاشتً!
۲. ابراهیم برای «ما» کیست؟ بتشکنی که به خواری در آیین و اعتقادات و مقدّسات قوم خویش نگریست و بی محابا کمر به نابودی آنها بست تا عقاید خویش را برتر نشاند، یا اندیشمند مردی که بتها را شکست تا تفکر و تعقل را بیدار کند؟ ــــ خدایی را بپرستید که نخست قادر باشد از خودش دفاع کند، خدایی که قادر به دفاع از خودش نیست، چگونه تواند از «ما» دفاع کند؟ اصل «فایده» در باورها. آنچه سودی برای «ما» ندارد، همان به که خُرد شود.
۳. قوم ابراهیم برای «ما» کیستند؟ نادانمردمانی که فصد کشتن ابراهیم با «آتش» کردند، چون به «مقدّسات»شان توهین کرده بود؟ آیا دیگر مؤمنان و متولیان ادیان کاری غیر از این میکنند؟ کدام دین اجازه میدهد به مقدساتش اهانت شود؟ کدام دین اجازه میدهد کسی «خدایی» دیگر بپرستد و به دینی دیگر درآید؟ آیا مسیحیان کم به جرم «بیدینی» سوزاندند؟ آیا مسلمانان کم به جرم «ارتداد» کشتند و سر بریدند و سوزاندند؟ باز صد آفرین به «فهم» و «خویشتنداری» قوم ابراهیم که همچون مسلمانانی که چند سال پیش دختری را در افغانستان زیر مشت و لگد به اتهام اهانت به قرآن و سوزاندن آن کشتند، بیآنکه حتی از او بپرسند «آیا او این کار را کرده است؟» یا «چرا این کار را کرده است؟» ابراهیم را زیر مشت و لگد نکشتند، او را با تبر نکشتند، او را شکنجه نکردند، تا «توبه» کند، او را از گرسنگی نکشتند، او را از بلندی پرت نکردند، نخست از او پرسیدند که آیا او این کار را کرده است؟ بی آنکه او را شکنجه کنند تا اعتراف کند. آنگاه راهی طبیعی برای این کار برگزیدند، و چون موفق نشدند، راهی دیگر را نیازمودند!
رابطۀ جامعۀ قبیلهای، جامعآ دینی و فرد همچنان پابرجاست. ابراهیم «بتی شکست» اما «بتپرستی» را از میان نبرد. چون کسی نمیتواند انسانها را دگرگون کند، مگر آنکه خودشان بخواهند، مؤمنان همۀ ادیان بسی «ابراهیم»ها کشتهاند و همچنان میکشند (خدای ابراهیم از همۀ پیامبرانش حمایت نکرد، فقط چندتا را از مرگ زودهنگام نجات داد!)، هنگامی میتوان گفت ابراهیم و خدای او پیروز شده است که دست کم هیچ انسانی دیگر به خاطر «خدا» کشته نشود! خدای ابراهیم قربانی انسانی را نپذیرفت. اما هنوز در گوشهای از جهان هستند نامردمانی که جز کشتن به نام «خدا» کاری نیاموختهاند و ثوابی برای خود نیندوختهاند! ما به عصر انسان کرومانیون بازگشته ایم، عصری که ابراهیم در هزارۀ سوم قبل از میلاد آن را به پایان برد. چنین کرد «احیای فکر دینی» در جامعهای که «فکر» نداشتً!
قصۀ ابراهیم (ع) میتواند یاد و یادآوری برای ما باشد از اینکه چگونه جامعۀ بشری نیاز دارد افرادی داشته باشد و افرادی را ستایش کند و افرادی را سرمشق قرار دهد که همواره از «وضع موجود» فراتر روند و به نام «خدایی نو» در برابر «پدر»، «قوم»، «جامعه»، «دولت»، «نظام»، و «خدای کهن» بایستند. تنها راهی که بشر میتواند از «حیوان» فراتر رود و «گلۀ» صرف نباشد همین است که در آن «عقیده»، «دین»، «نظر»، «انتخاب» آزاد باشد. تنها در این صورت است که جامعه از آزمون زندگی سربلند بیرون خواهد آمد و دوام خواهد یافت. جامعههایی که در آن هیچ فردی امکان ظهور در برابر «گله» را نداشته باشد، شاید باقی بمانند، اما هزارههایی خواهند داشت سیاهتر از شب.