🔶 چه بسیار دیدهام فرزندانی را که «شرمسار» پدر خویش بودهاند. پدر یا بینوا مردی بوده است ناتوان از فراهم آوردن خواستههای فرزندان، یا مردی با شغلی نه چندان مایۀ افتخار، یا دولتمردی نابکار و بدنام، یا زراندوزی رسوا و منفور، یا مردی لاابالی و هرزه … پدران، چه تنگدست و چه ثروتمند، چه قدرتمند، و چه زبون و ناتوان میتوانند مایۀ رنج و ننگ فرزندان باشند، وقتی «نگاه دیگران» چنان بر «ما» سنگینی میکند که گویی باید تاوان همۀ «جنایت»ها یا «حماقت»هایی را بپردازیم که پدرانمان انجام دادهاند. چه بسیار فرزندان که به سرزمینی دیگر میگریزند تا از «بار» نام پدر خویش آسوده شوند. چه بسیار فرزندان که نام «پدری» خویش دیگر میکنند تا از «پیشداوری» دیگران آسوده شوند و «خود» دیده شوند و نه «پدر»شان. و چه بسیار کسان که هرچه دارند از «پدر» دارند و «خود» هیچ ندارند. اما خدای را سپاس میگذارند که به «جهانی» قدم گذاشتند که «سفره» از بهر ایشان گسترده بود. چون «پدر» از بهر انان «اندوخته» بود.
چه بسیار دیدهام پدرانی را که «شرمسار» فرزند خویش بودهاند و آرزو میکردهاند که کاش هرگز «ازدواج» نمیکردند یا هرگز فرزندی نمیداشتند تا چنین «شرمسار»ی نکشند. پدری که ناتوان از فراهم کردن خواستههای زن و فرزند است خود «شرمسار» است و دردمند. چه بسیار غم میخورد از «نداری». اما گاهی چه میتواند کرد! بر بخت و قسمت خویش نفرین میکند. پدران میتوانند هر بدی فرزند را «تحمل» کنند جز یک چیز: «ننگ» و «بیآبرویی» و «رسوایی». هر فرزندی باید دست کم این یک چیز را از پدر و مادر خویش «دریغ» کند: پدر خویش را «سرشکسته» مکن، ای فرزند! پدرانی را دیدهام که آرزوی «مرگ» میکردهاند یا «دق» کردهاند از غم «ننگ» و «بیآبرویی» و «سرشکستگی» که فرزندشان برایشان به بار آورده است. و البته بسا که این «ننگ» و «بیآبرویی»ها جز «توهمات» مردم نادان چیزی نبوده است! با این همه غمی جانکاه شده است بر دوش مردی که نیمۀ بزرگی از راه زندگی خویش را پیموده است. مردی که دیگر تاب چنین بارهای گرانی را ندارد. مردی که دیوانه میشود، مردی که دق میکند، مردی که خودکشی میکند. مردی که قاتل میشود. چون دیگر «تاب» نگاه دیگران را ندارد. چون دیگر «تاب» سخن دیگران را ندارد. «ما» هستیم که مردی را دیوانه و قاتل میکنیم یا به خودکشی وا میداریم یا از اندوه میکشیم. ما با «ارزش»هایمان و با «داوری»هایمان و «وراجی»هایمان و «غیبت»هایمان این کار را میکنیم.
پدر بودن کار سختی است. بیچاره پدر!