🔶 نظام دموکرات آتن، به طوری که در قرن پنجم ظهور یافت، حکومت (kratos) مردم (dêmos) بود و “dêmos’’ در یونانی (مانند “the people’’ در انگلیسی) امکان داشت یا برای اشاره به کلّ شهروندان و یا برای اشاره به طبقۀ پایین به کار رود ـــ در حقیقت ارسطو اصرار میکند که دموکراسی/مردم سالاری اساساً حکومت طبقۀ پایین است. نظام دموکرات قدرت واقعی و مسئولیت را برای تهیدستان (گرچه نه برای بردگان یا زنان) روا شمرد و قانون اساسی از منافع آنان حمایت کرد و آن را بالا برد. توانگر و نیکزاد در آتن تسلط انحصاری کم تری داشتند تا در شهرهای یونانیِ دارای قانون اساسی اقلیتسالار.
دموکراسی آتن، با تغییرات و گسستهایی، از زمان کلیستنس تا هنگامی که رومیها آن را در قرن اول نابود کردند دوام داشت. طبقات بالا بیشک آن را تا اندازهای پذیرفتند، چون آنان موضع ممتازی داشتند؛ تهیدستان به نابرابریهای ثروت یا منزلت پایان ندادند و ثروتمندان مناصب عمومی دارای مسئولیت و منفعت را اشغال کردند. اما وفاداری آنان را نمیتوان با چنین انگیزهای به تنهایی توضیح داد؛ معقول است فرض کنیم که بسیاری نسبت به دموکراسی در مقام نظامی عادل و منصف به نفع همۀ شهروندان مقداری وفاداری احساس کردند.
اما چنین باورهای استواری متعارض با نگرش هُمری است. کسی که در پی عزّت و منزلت خویش است گاهی ممکن است به داشتن مقامی افتخارآمیز در نظام دموکراسی خشنود باشد، اما در زمان دیگری شاید بیندیشد که میتوانست در نظامی طرحشده برای منافع طبقات بالا برای خود و طبقۀ اجتماعیاش کار بهتری انجام دهد. او با داشتن چنین طبعی ممکن است با نظر (به گفتۀ توکودیدس) آلکیبیادس دربارۀ دموکراسی موافقت کند که «دربارۀ چنین حماقت شناختهشدهای چندان چیزی برای گفتن وجود ندارد». کوششهای انقلابی ممکن است در زمان صلح در زیر حکومت دموکراسی قوی بیهوده باشند. اما جنگ، «آموزگار خشن»، فرصتهای بیش تری میدهد ـــ چنان که به مخالفان افیالتس در سال ۴۶۲ ق م و به مخالفان دموکراسیِ دیرهنگام در جنگهای پلوپونزی داد.
ترنس اروین، اندیشۀ فلسفی در عصر باستان، ص ۹۷-۹۶.