در این روزهای تنگدستی، که نه زلف شمشاد قدی به دستمان است و نه ساعد سیماندامی، جز هوای فرحبخش این چند روز چیزی به دست نداریم که همین هم البته غنیمت است از این دمی که معلوم نیست لحظۀ بعدش چه باشد و چون باد از دست میرود، هرچند این هم تهی باشد از «نازنینی» که به رویش «می» گلگون نوشیم. ظهری مه آمده بود پایین و کوچههای دامنۀ کوه را پُر کرده بود. قدم زدن در کوچههایی که حتی در روزهای معمول سالهای گذشته هم کمتر کسی در آنها قدم میزد، شگفتانگیز نبود. شگفتانگیز این هوایی است که به یاد نمیآورم در ۲۰ فروردین هیچ سالی دست کم در این بیست سی سال این چنین در فصل بهار پُرباران و خنک بوده باشد. سالهایی نه چندان دور از نیمۀ اسفند تابستانی میپوشیدیم و اکنون یکی دو سالی است که تا خرداد هوا خنک است. گویی هوایمان برگشته است به چهل سال پیش. «دور» آغاز شده است. طبیعت فراز و فرود خود را میپیماید و ما نیز. امیدوارم در این «دور» شادی و شادکامی و بهروزی نیز نصیب مردمان شود که خود جهان به صد زبان به ما میگوید که: چنان نماند، چنین نیز هم نخواهد ماند.