تصورش را بکنید، دهۀ ۱۹۶۰، اوج جنگ سرد، است و ویروسی «کشنده» در یکی از دو بلوک «شرق» یا «غرب» شیوع پیدا کرده است و زندگی و اقتصاد برخی «کشورها» را به هم ریخته است. مأموران اطلاعاتی و امنیتی به دنبال «دستهای مرموز» میگردند، و دولتها برای تبیین پیدایی این «ویروس» دیگر، نه همچون دورۀ قرون وسطی، به «خشم خدا»، نه همچون عصر روشنگری به «طبیعت»، بلکه همچون «عصر دولتها»، به «توطئه» و «دسیسۀ» دشمنان متوسل میشوند. آن گاه اگر کشورهای غربی آماج این حملۀ ویروسی باشند، کار کار «کمونیستها» گفته میشود، و «کمونیستکُشی» به شیوۀ غربی (بیکاری و بایکوت) به راه میافتد و اگر کشورهای شرق کمونیستی آماج این حمله باشند «لیبرالکُشی» و «روشنفکرکُشی» به شیوۀ روسی و چینی (زندان و گولاک و تبعید به تیمارستان یا سیبری و مرگ) به راه میافتد. باری، امروز بیش از نیم قرن از آن سالها گذشته است، با این همه هنوز هم «کمونیست»های سابق امنیتی و اطلاعاتیاند که در روسیه و چین حکومت میکنند و مافیاهای اقتصادی و تبهکاریهای زیرزمینی را میگردانند و طبعاً در طی این سالها از «جنگ روانی» و «تبلیغاتی» پدران و برادران بزرگترشان بسیار آموختهاند و در «عوامفریبی» زبردست شدهاند. اگر در آن زمان بودیم «چینیها» و «روسها» میگشتند و چندتا آدم بختبرگشته را از یک جایی میآوردند مینشاندند جلو دوربین و وادار به اعتراف میکردند که چگونه این ویروس را ساختهاند یا وارد کشور کردهاند! ــــ آن هم در کشورهایی که با جهان آن سوی مرزهایشان هیچ رفت و آمدی نداشتند. امریکاییها و اروپاییها هم طبق معمول فیلم میساختند و داستان مینوشتند و «توطئهها»ی دشمنان را به زبان «تعقیبناپذیر» (از نظر قضایی و راستیآزمایی) تخیل بازگو میکردند و تقریباً همان بهره را میبردند. اما اکنون در قرن بیست و یکم میتوان کمدیهای سیاهتری را تصور کرد، چطور؟
تصور کنید این بار نه یک «انسان» بلکه خود «ویروس» را بیاورند و جلو دوربین بنشانند و از او اعتراف بگیرند؟ بیشک، کمدی محشری خواهد بود. بهطور نمونه بازجویی، چینی یا روسی، احتمالاً این گونه آغاز خواهد شد:
خود را معرفی کنید:
نام: کرونا
نام خانوادگی: وایرس
نام سازمانی: کووید ۱۹
جنسیت: مؤنث
بازجو: شما چگونه به دست نیروهای امپریالیستی امریکا افتادید؟
وایرس: من به خاطرم نمیآید، اما از پدرانم شنیدهام که ما تاریخی ۹ هزارساله داریم. و میان چین و ویتنام زندگی میکردیم، در بدن خفاشها.
بازجو: نگفتید که چطور به دست امپریالیستهای امریکایی افتادید، اسیر شدید یا «سلطنتطلب» بودید و برای «بازگشت سلطنت» به چین با آنها متحد شدید؟
وایرس: تو جنگ ویتنام بود شاید. من آن موقع نبودم. ما البته همه تاجدار به دنیا میآییم و نیازی به «سلطان» نداریم. نه کسی تاج از سر ما برمی دارد و نه کسی تاج به سر ما میگذارد. ما همه شاهیم. شاه نمیخواهیم.
بازجو: پس چطور توانستند این همه سال نسل شما را نگه دارند؟
وایرس: خب حتماً تو آزمایشگاه یا بدن یک خفاش. ما جای خیلی بزرگی لازم نداریم.
باز جو: از کی تصمیم گرفتند شما را به چین برگردانند؟
وایرس: …
گمان میکنم بهتر است این را بگذاریم تا بعد…. شاید «اعترافات کرونا وایرس» را هفتۀ آینده از تلویزیون دیدیم. این طوری داستان لو میرود، یا ممکن است بازجوها داستان ما را بدزدند و ما متهم به همکاری با بازجوها در نوشتن سناریو شویم!