در سه شنبه ۲۶ آذر ماه ۱۳۹۸ در جلسهای دربارۀ ترجمۀ کتاب «فرهنگ اگزیستانسیالیسم» یکی از سخنرانان، خانم حمیدۀ بحرینی، دربارۀ ترجمۀ اصطلاحی از سارتر اشارهای کرده بود و تعریضی زده بود به معادل «ایمان بد» برای اصطلاحی از سارتر: «اولین باری که مفهوم “bad faith” را از سارتر دیدم به “ایمان بد” ترجمه شده بود که برایم مطلقاً معنادار نبود بعد متوجه شدم که “فریبکاری” یا “ریاکاری” به این عنوان مطرح شده است». خانم بحرینی و خوانندۀ سخنان او اگر کمی میاندیشید میباید از خود میپرسید که چرا سارتر اصطلاحات سرراستی مانند «فریبکاری» (”deception“) و ریاکاری (”duplicity“) را گذاشته است و رفته است سراغ کلمهای که در نگاه اول این معنا را ندارد و نه تنها خوانندۀ معمولی بلکه شارحان و مترجمان را نیز گیج و گمراه میکند؟ از آنجا که مترجم این اصطلاح در فارسی بدین صورت من بودهام و تازه از اظهار فضل ایشان خبردار شدهام، برای اطلاع ایشان، که معلوم است یا از توضیح من دربارۀ این ترجمه بیخبر بودهاند، یا همچنان قانع نشدهاند، مقالهای را بازنشر میکنم که در سال ۱۳۷۸، اندکی پس از انتشار کتاب فلسفۀ وجودی (۱۳۷۷) برای توضیح معادل پیشنهادی خودم در جهان کتاب منتشر کردم. در هفتۀ آینده نیز در نقد معادل پیشنهادی بابک احمدی، «باور نادرست»، در سارتر که مینوشت، ص ۲۴۳، و دیگر مقلّدان او مطلبی منتشر خواهم کرد.
***
دوستی بر من خرده گرفت که چرا اصطلاح “bad faith” را در فلسفۀ وجودی، به قلم جان مککواری (هرمس، ۱۳۷۷)، به «ایمان بد» ترجمه کردهام و سپس گفت که این خردهگیری را در کلاس «فلسفۀ اگزیستانس» (دورۀ دکتری فلسفۀ دانشگاه تهران) نیز مطرح کرده است. از آنجا که ممکن است این ترجمه در ذهن دیگر خوانندگان فرهیخته و دانشور نیز، با توجه به معادلهای دیگری که مترجمان دیگر پیشنهاد کردهاند، خردهگیری یا ابهامی مشابه برانگیخته باشد، میکوشم معنای این اصطلاح را با استناد به متن خود سارتر روشن کنم، تا شاید بدین وسیله یکی از دامهای شناختهشده ولی بهکرّات فراموششدۀ ترجمه مورد توجه قرار گیرد: ترجمۀ اصطلاح یک فیلسوف بدون رجوع به متن اصلی.
استاد فقید منوچهر بزرگمهر در ترجمۀ سارتر، به قلم موریس کرنستن (خوارزمی، ۱۳۵۰، ص ۸۷)، این اصطلاح را به «سوءِ نیت» ترجمه کرده است و استاد یحیی مهدوی در ترجمۀ نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفههای هست بودن، به قلم روژه ورنو- ژان وال و دیگران (خوارزمی، ۱۳۷۲، ص ۲۷۲)، آن را به «سوءِ نیت یا دورویی و دغلی» و استاد عزتالله فولادوند در ترجمۀ راه فروبسته، به قلم ﻫ استیوارت هیوز (علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳، ص ۱۶۲) به «دورویی و ریاکاری». هیچیک از این معادلها فینفسه غلط نیست، گرچه گویای معنای مورد نظر سارتر نیز نیست. اصطلاح مورد بحث ما — “bad faith”— اصلاً به معنای «سوءِ نیت» یا «قصد فریبکاری» است و این تنها معنای آن در فرهنگهای لغت است. «دورویی و دغلی» یا «دورویی و ریاکاری» نیز بهتلویح در «سوءِ نیت» نهفته است و ذکر آن تنها برای عینیت بخشیدن به «سوءِ نیت» سودمند است. و البته سارتر نیز تمامی این معانی را در نظر دارد، گرچه از معنای تحتاللفظی آن نیز سود میجوید. در هیچیک از کتابهای مذکور در بالا مراد و مقصود سارتر از این اصطلاح روشن نشده است، و حال آنکه این اصطلاح شاید یکی از مهمترین مفاهیم فلسفۀ سارتر در کنار «آزادی» باشد.
دربارۀ این اصطلاح سوءِ تفاهمبرانگیز در فلسفۀ سارتر نوشته بسیار است، و چه بسا شرحهای گمراهکننده، اما از آنجا که مقصود من در درجۀ اول ترجمۀ اصطلاح مورد نظر سارتر به صورتی است که بتواند تقریباً همۀ معانی مورد نظر او را برساند فقط شرحی کوتاه دربارۀ معنا و دلالت فلسفی آن میآورم و سپس میکوشم با نقل عبارات خود سارتر (از ترجمۀ انگلیسی هستی و نیستی [۱]) نشان دهم که چرا سارتر این عبارت را تحتاللفظی معنا میکند و سپس نشان میدهد که چنین رویکردی متضمن «سوءِ نیت» یا «بیصداقتی» یا «خودفریبی» و «دروغگویی» است.
باب اول هستی و نیستی سارتر از دو فصل تشکیل شده است: «منشأ نفی» و «ایمان بد». «ایمان بد» شامل سه بخش است: ایمان بد و دروغگویی، الگوهای ایمان بد، «ایمانِ» ایمان بد.
در بخش اول، «منشأ نفی»، سارتر میکوشد نشان دهد که انسان میتواند رویکردهایی منفی نسبت به خودش اتخاذ کند. یکی از آن رویکردها هنگامی است که آگاهی به جای هدایت نفی به سوی بیرون، آن را به سوی خودش بر میگرداند. به گفتۀ سارتر، آگاهی در این حالت در حالت «ایمانِ بد» (mauvaise foi) است. او سپس در ادامه میگوید که ما این را معمولاً دروغگویی (falsehood) مینامیم. آنگاه شرح می دهد که در دروغگویی میدانیم حقیقت چیست و دروغ چیست. برای این دروغ میگوییم که حقیقت را پنهان کنیم. اما در حالت «ایمان بد» چنین نیست. آگاهی ما یکپارچه و یگانه است و دروغ خودش را باور کرده است. سارتر در بخش دوم، «الگوهای ایمان بد»، آن را با مثالهایی شرح میدهد.
سارتر، از جمله، زنی را مثال میزند که علاقۀ مردان به خودش را ناشی از خصوصیات درخشان فکریش میشمارد، بدین معنا که معتقد است مردان مجذوب سخنان هوشمندانۀ اویند و نه نوازش دستان او یا تماشای چهرهاش. او از اینکه بپذیرد مردان به دنبال تن او هستند سر باز میزند و با این دروغی که خودش به خودش میگوید و آن را باور میکند خودش را فریب میدهد. بنابراین او ایمان بد یا باور بد یا اعتقاد بدی دارد، چراکه دروغی را به خودش قبولانده است و از امکان دیگری غفلت کرده است یا آن را نادیده گرفته است.
بخش سوم این فصل که در واقع تمامی سخن سارتر در آن نهفته است این نام را بر خود دارد: «ایمانِ» ایمان بد (The “Faith” of Bad Faith) و همین جاست که کسانی که این اصطلاح سارتر را به «سوء نیت» یا «دورویی» و «خودفریبی» ترجمه میکنند، اگر میخواستند کتاب سارتر را ترجمه کنند، متوجه نامناسب بودن این معادلها میشدند. در واقع خود سارتر میتوانست برای «سوء نیت» از اصطلاح متداولتر ”mala fide“ یا ”dishonest intention“ و برای «دورویی» از ”duplicity“ (از آن استفاده میکند) و برای «خودفریبی» از ”self-deception“ و برای «بیصداقتی» از ”insincerity“ یا ”dishonesty“ استفاده کند (البته من معادلهای انگلیسی را ذکر کردم، اما در فرانسوی نیز چندان تفاوتی نمیکرد). اما چرا این کار را نکرد؟ چون اصطلاح مورد نظر او باید همۀ این معانی را در خود بگنجاند.
هشتمین سطر بخش سوم (ص 67) با این جمله آغاز میشود:
The true problem of bad faith stems evidently from the fact that bad faith is faith. It can not be either a cynical lie or certainty — if certainty is the intuitive possession of the object. But if we take belief as meaning the adherence of being to its object when the object is not given or is given indistinctly, then bad faith is belief; and the essential problem of bad faith is a problem of belief.
نخستین نکتهای که در ابتدا میباید متذکر شد، این است که سارتر به هیچ وجه از «ایمان» به معنای «دین» استفاده نمیکند. او «باور قوی» را مقصود دارد و به همین دلیل آن را با مفهوم “belief” مرتبط میکند و در ادامه (ص 68، سطرهای ۲۹– ۲۸) مینویسد:
This original project of bad faith is a decision in bad faith on the nature of faith.
و چند سطر بعد (سطرهای ۴۳– ۳۶):
But bad faith is conscious of its structure, and it has taken precautions by deciding that the metastable structure is the structure of all convictions. It follows that if bad faith is faith and if it includes in its original project its own negation (it determines itself to be not quite convinced in order to convince itself that I am what I am not), then to start with, a faith which wishes itself to be not quite convinced must be possible. What are the conditions for the possibility of such a faith?
و بالاخره، اگر بخواهیم مقصود سارتر را از «ایمان بد» یا «اعتقاد بد» یا «باور بد» در چند جمله بیان کنیم چنین است — ایمان بد دروغی است که شخص خودش به خودش میگوید، بیآنکه وحدت آگاهیاش دوپاره شود، یعنی بداند دروغ است. شخص از طریق «ایمان بد» درصدد فرار از آزادی مسئولانۀ هستی لنفسه بر میآید. ایمان بد مبتنی بر نوسان میان تعالی و واقعبودگی و سر باز زدن از به رسمیت شناختن آنهاست. به عبارت دیگر، ایمان بد بدان معناست که باور کنیم همواره تنها یک امکان در اختیار داریم و این تنها امکان ماست — و این چیزی نیست مگر نفی آزادی و اختیار.
یادداشتها:
٭ این یادداشت نخستین بار در جهان کتاب، ش ۸۲ – ۸۱ (تیرماه ۱۳۷۸)، منتشر شد.
۱) رجوع شود به:
Jean-Paul Sartre, Being and Nothingness, transl. by Hazel E. Barnez, (Routledge, 1991).